سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به تنهایم خو گرفتم وخانه نشینم

 

به تنهایم خو گرفتم وخانه نشینم .چه انس پاکیزه ای .و چه صفای سروری.

روزگار مرا ادب کرد و ناخرسند نیستم.زیرا که بیهوده نمی گویم و نمی شنوم.

و تا زنده ام از کسی نمی پرسم که سپاه حرکت کرد ؟ یا امیر بر نشست؟                  

ماه رمضان امد ماهی که خو یشتن ازاد کردن نفس خود حلاج کردن واین که

سر اسرار در شب احیا هویدا کردن.

پروردگار مالک است و دنیا مزرعه ماکشتگران فانی ا یم و زارعان غفلت.

جویباران ارزو روانند و بادهای اجل وزان و مرگ دروگریست که با داس تقدیر میدرود. تن های ما خوشه هایی هستند که به زودی از هم میپاشند و سبزه ای که بر انست روز دیگر به زردی میگراید.

من مدتها بود که در وبلاگ خود چیزی ننوشته بودم اما به امیدی خدا راز قلم دل خود را به دنیای جدید نو می کنم.


قصه مسجد ساختن فضل بن ربیع

قصه مسجد ساختن فضل بن ربیع
آورده اند که فضل بن ربیع در شهر بغداد مسجدی بنا نمود و روزی که سر در مسجد را بنا بود کتیبه
کنند ، از فضل سوال نمو دند تا دستور دهد عناوین کتیبه را به چه قسم انشاء نمایند . بهلول که در آنجا
حاضر بود از فضل پرسید ، مسجد را برای که ساخته ای ؟
فضل جواب داد برای خدا . بهلول گفت اگر برای خدا ساخته ای اسم خود را در کتیبه ذکر نکن !!!
فضل عصبانی شده و گفت برای چه اسم خود را در کتبیه ذکر ننمایم ، مردم باید بفهمند بانی این مسجد
کیست ؟ بهلول گفت :
پس در کتیبه ذکر کن بانی این مسجد بهلول است . فضل گفت : هرگز چنین کاری نمی کنم .
بهلول اگر این مسجد را برای خود نمایی و شهرت ساخته ، اجر خود را ضایع نمودی . فضل از جواب
بهلول عاجز ماند و سکوت اختیار نمود و بعد گفت هرچه بهلول می گوید بنویسید .
آنگاه بهلول امر نمود آیه ای از قرآن کریم را نوشته و بر سردر مسجد نصب نمایند