به تنهایم خو گرفتم وخانه نشینم
به تنهایم خو گرفتم وخانه نشینم .چه انس پاکیزه ای .و چه صفای سروری.
روزگار مرا ادب کرد و ناخرسند نیستم.زیرا که بیهوده نمی گویم و نمی شنوم.
و تا زنده ام از کسی نمی پرسم که سپاه حرکت کرد ؟ یا امیر بر نشست؟
ماه رمضان امد ماهی که خو یشتن ازاد کردن نفس خود حلاج کردن واین که
سر اسرار در شب احیا هویدا کردن.
پروردگار مالک است و دنیا مزرعه ماکشتگران فانی ا یم و زارعان غفلت.
جویباران ارزو روانند و بادهای اجل وزان و مرگ دروگریست که با داس تقدیر میدرود. تن های ما خوشه هایی هستند که به زودی از هم میپاشند و سبزه ای که بر انست روز دیگر به زردی میگراید.
من مدتها بود که در وبلاگ خود چیزی ننوشته بودم اما به امیدی خدا راز قلم دل خود را به دنیای جدید نو می کنم.